حسابداری مدیریت بودجه

حسابداری مدیریت بودجه

یونس ولی زاده کارشناس ارشد مدیریت دولتی (مالی)
حسابداری مدیریت بودجه

حسابداری مدیریت بودجه

یونس ولی زاده کارشناس ارشد مدیریت دولتی (مالی)

چند معمای فوق العاده مدیریتی

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است.. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید.

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است.. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید.

شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.

این چیستان را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند.حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟پاسخ چیستان.
.
.
.
.
.
یکی از کلید ها را روشن کنید و یکی دو دقیقه بعد آنرا خاموش نمایید. حالا کلید دیگری را روشن کنید و به اتاق چراغها بروید. چراغی که روشن است مربوط است به کلید دوم. دو چراغ دیگر را لمس کنید، آنکه گرم است مربوط است به کلید اول و البته آنکه سرد است مربوط است به کلید سوم است.

اگر شما نتوانستید این معما را حل کنید یقینا به این دلیل بوده است که به فیزیک معما که همانا حرارت تولید شده در چراغها است توجه نداشتید و فکر خود را متمرکز بر تناظر چراغها و کلیدها نمودید، راه حلی که هرگز شما را به جواب نخواهد رساند.

توان چراغها هم هیچ ربطی به حل معما ندارد و فقط برای گمراه کردن شما در معما گنجانده شده است.حالااگردوست داشتی اینجا را کلیک کنی کلیک کن ولی پیشنهاد میکنم این معما را برای دوستانت هم بفرست ببین اونها میتونستند استخدام شرکت بیل گیتس بشن یا نه؟؟ 

 

 

 

 اهل منطق

یک نفر اهل منطق به شهری وارد شد و تصمیم گرفت نزد سلمانی برود و سرو صورتش را اصلاح کند. آن شهر دو سلمانی بیشتر نداشت. وقتی مرد بسراغ نخستین سلمانی رفت، او را با سر و صورتی آشفته و پرپشت و موهایی ژولیده و نامرتب و هنگامی که به سراغ دومین سلمانی رفت، او را با موهایی بسیار مرتب و ریشی تراشیده یافت.

لذا تصمیم گرفت نزد نخستین سلمانی برود و سروصورتش را بپیراید. چرا او چنین تصمیمی گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 

یک دوراهی پیش روی شماست و نمیدانید از کدام راه عبور کنید تا به مقصد مورد نظرتان برسید. 2 نفر در این مکان هستند که یکی همیشه دروغ می گوید و دیگری راستگو است و ما نمیدانیم که کدام راستگو و کدام دروغگو است. چگونه با پرسیدن فقط یک سوال و فقط از یکی از آنها بفهمید راه درست کدام است؟ (به جواب نگاه نکنید ها!)

در زندگی با دوراهی های زیادی روبرو خواهیم شدو عاقلانه تصمیم بگیریم!

 

 

 

 

پادشاهی از وزیر خود خشمگین می شود و میخواهد او را اعدام کند اما به او حق انتخاب میدهد تا نوع اعدام را تعیین کند. به او می گوید یک جمله بگو. اگر راست بگویی تو را دار خواهم زد و اگر جمله ات دروغ باشد با گیوتین گردن زده خواهی شد. آیا جمله ای وجود دارد که او را از مرگ نجات دهد؟ پیش خودتون میگید خوب حتما همچین چیزی هست که من این معما رو مطرح کردم. پس فکر کنید و خودتون رو امتحان کنید!

 

 

 

شاید به ذهنتون رسیده باشه که جمله ای بگه که درستی یا نادرستی اش معلوم نباشه. مثلا “یک میلیارد ستاره در آسمان وجود دارد” ولی هم جواب مدنظر من چیز دیگری است و هم اینکه اگر به جای شاه بودم این جمله را غلط فرض میکردم و دستور میدادم گیوتین رو آماده کنن. وزیر باید جمله ای بگه که هم در درستی و نادرستی آن نتوان نظر داد و هم اینکه شاه خوشش بیاد و عصبانیتش فروکش کنه. تنها راه موجود استفاده از “تناقض منطقی” است. ابتدا یک مثال از تناقض منطقی میزنم بعد میرم سراغ جواب معما.

مثالی از تناقض منطقی:

در یک اردوگاه نظامی به دلیل تعداد زیاد سربازان و وجود فقط یک آرایشگر، فرمانده دستور میدهد که “هر کس میتواند ریش خود را بتراشد باید خودش این کار را بکند و نباید آرایشگر اردوگاه این کار را برایش انجام دهد در غیر این صورت باید به پیش آرایشگر برود“. تا اینجای کار مشکلی نیست ولی جایی به تناقض میرسیم که خود آرایشگر میخواهد ریش خود را کوتاه کند. خودش میتواند ریش خود را کوتاه کند پس باید خودش این کار را انجام دهد ولی فرمانده گفته که هر کس میتواند خودش این کار را بکند نباید آرایشگر این کار را برایش انجام دهد. حالا این آرایشگر چه کند؟

یک مثال بسیار معروف از تناقض منطقی که احتمالا شنیده اید:

سقراط گفته که “یونانی ها دروغگو هستند“. از یونانی بودن خود سقراط نتیجه میگیریم که او دروغگو است. اگر سقراط دروغگو است پس دروغ گفته که یونانی ها دروغگو هستند. پس یونانی ها راستگو هستند و او نیز راستگو است. اگر او راستگو است پس راست گفته که یونانی ها دروغگو هستند. از یونانی بودن خود او نتیجه میگریم که سقراط دروغگو است پس دروغ گفته که یونانی ها دروغگو هستند پس … . همین طور این چرخه ادامه پیدا میکند و به جوابی هم نمیرسیم و نمیفهمیم که در نهایت یونانی ها و سقراط دروغگو اند یا راستگو و این که این جمله درست است یا نه!

سقراط

فکر میکنم این دو مثال برای توضیح تناقض منطقی کافی باشد.

بر میگردیم به سوال دوم و وزیر بخت برگشته که قرار است با یک جمله تعیین کند که دار زده میشود یا با گیوتین سر خود را از دست میدهد. رسیدیم به اینجا که قرار شد از تناقض منطقی استفاده کند.

با خواندن دو مثال قبلی فکر کنم جرقه هایی توی ذهنتون زده بشه. اگه یکم فکر کنید بعد برید سراغ جواب بهتره. شاید جواب رو پیدا کردید. کسی چه میدونه. گذشته از این وقتی فکر کرده باشید شنیدن جواب براتون لذت بخش تره

اما جمله ای که باید وزیر بگه اینه:

شما مرا با گیوتین، گردن خواهید زد

نمیتوانند او را دار بزنند چون اگر این کار را بکنند وزیر دروغ گفته که او را با گیوتین گردن خواهند زد پس باید با گیوتین گردن زده شود. همچنین نمیتوانند او را با گیوتین، گردن بزنند چون در این صورت حرف او راست بوده پس باید دار زده شود. اگر هم بخواهند او را دار بزنند حرفش دروغ است و … . اینطوری به تناقض منطقی میرسیم

 

این یکی به پیچیدگی اون 2 تای قبلی نیست و جوابش یک کلمه است. آن چیست که هر چه از آن برمیداریم بزرگ تر میشود؟
think فکر

جواب معما:چاه

هر چه ازش خاک برداریم بزرگ تر میشه

ما فقط حق پرسیدن یک سوال را داریم پس باید سوالی پرسیده شود که در هر دو حالت یعنی چه اگر از راستگو پرسیده شود و چه از دروغگو جواب یکسانی داشته باشد (این میتونه یه راهنمایی باشه. اگه جواب رو نتونستید بگید و با خواندن این جمله ایده هایی به ذهنتون رسید توصیه میکنم یکم بیشتر فکر کنید و بعد جواب رو ببینید).

و اینم سوالی که باید پرسیده شود:

“اگر از اون یکی بپرسم که راه درست کدومه به من کدوم راه رو نشون میده؟”

ما نمیدونیم که سوال از دروغگو پرسیده شده یا راستگو پس هر دو حالت رو بررسی میکنیم:

اگر این سوال از دروغگو پرسیده شده باشه، پیش خودش فکر میکنه که اون یکی راستگو هستش و راه درست رو نشون میده و چون میخواد دروغ بگه راه غلط رو نشون میده.

اگر از راستگو پرسیده بشه پیش خودش فکر میکنه که اون یکی دروغگو هستش و و چون طرف راست میگه، راهی که دروغگو به ما نشان خواهد داد یعنی راه غلط رو نشون میده.

پس در هر دو حالت جوابی که به ما داده میشه غلط هست و با دانستن راه غلط میتوانیم از راه دیگر برویم که درسته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد