حسابداری مدیریت بودجه

یونس ولی زاده کارشناس ارشد مدیریت دولتی (مالی)

حسابداری مدیریت بودجه

یونس ولی زاده کارشناس ارشد مدیریت دولتی (مالی)

جهانی سازی و تئوری های متناسب با این رویکرد

مقدمه

جهانی شدن» پدیده‌‌ای است که بر تمامی حوزه های فعالیت بشری، تاثیر گذاشته است و موجب تغییر در شیوه تفکر و تلقی انسان ها از روابط اجتماعی شده است‏، امروزه بحث در مورد «جهانی شدن» از ضروریات کاری مطبوعات به شمار می‌آید که باید مطبوعات روی این پدیده نقد و بررسی موشکافانه و کارشناسی داشته باشند. نکته دیگر که باید به آن اشاره شود این است که با اینکه پدیده «جهانی شدن» تاثیرات گسترده در تمام حوزه‌های فعالیت‌ افراد جامعه داشته است اما اگر از همین افراد جامعه در مورد «جهانی شدن» سئوال شود‏، اکثرآنها نمی‌توانند پاسخ روشن و قاطعی ارائه نمایند. و بیشتر افراد نیز واژه «جهانی شدن» را به اشتباه به مفهوم «بین المللی شدن»، «چند ملیتی شدن» و یا «جهانگرایی» تعریف خواهند کرد. لذا لازم است که در این نوشتار ابتدا تعریفی از «جهانی شدن» ارائه نماییم و در ادامه به علل و ابعاد مختلف جهانی شدن بپردازیم، تا ما نیز به سهم خود به این پدیده پرداخته باشیم.


 

 تعاریف جهانی شدن

موضوع «جهانی شدن » از نظر گیدنز روابط عاطفی افراد وزندگی شخصی آن هاو روابط محلی و منطقه ای است که به سراسر جهان کشیده شده است و نه صرفاَ یک مسأله ی اقتصادی مارتین آلبرو ،از دیگر نظریه پردازان پدیده ی «جهانی شدن » ، این پدیده را به فرآ یندهایی که براساس آن تمام مردم جهان در یک جامعه ی واحد و فراگیر جهانی به هم می پیوند ، تعریف می کند .هم چنین آمانوئل ریشتر، «جهانی شدن » را شکل گیری شبکه ای می داند که طی آن اجتماعاتی که پیش از آن در کره ی خاکی دور افتاده و منزوی بودند ، در وابستگی متقابل و وحدت جهانی ادغام می شوند.بنابراین تعاریف که در بالا به آن ها اشاره شد، پدیده ای است که بر اثر وقوع آن در تصمیم گیری ها و فعالیت های اقتصادی ،اجتماعی ،و فرهنگی انسان ها ، نقش مرزهای جغرافیایی به حداقل کاهش می یابد . در این رهگذر منافع تک تک انسان ها وکشورها بیش از پیش درمنافع تمام مردم و در تمام کشورهای جهان درهم تنیده خواهد شد دردنیای جهانی شده ، واژه ی ملی ، جای خود را به واژه ی بین المللی خواهد داد. لذا د رعصر حاضر که الوین تافلر آن را عصر دانایی می داند ، نه تنها کالا و خدمات و سرمایه بین ملل مختلف دنیا به آسانی به گردش درمی آید ، بلکه افکار ودانش بشر نیز آسان ترین و بی حد ومرزتر از گذشته مبادله می شود.در واقع «جهانی شدن » محیط یگانه ای را برای کلیه ی کشورهای جهان به وجود می آورد که در آن ، پیوندهای بین المللی به حداکثر خواهد رسید . دراین محیط بیگانه قوانین جهان شمول است و جامعه ی جهانی باید از آن تبعیت کند.

دریک جمع‌بندی مفید و مناسب از تعاریف جهانی شدن می توان محورهای اصلی آنرا اینچنین بیان کرد:

- کم رنگ کردن قید و بندهای جغرافیایی و ایدئولوژیکی که بر روابط فرهنگی و سیاسی جوامع بشری سایه افکنده.

-         از بین بردن تقدم و تأخر تاریخی

-         متنوع کردن سبک‌های زندگی

-         فروریختن فضاهای انحصاری و از بین بردن مصونیت فرهنگی

-         کوچک کردن جهان

-         در هم تنیده شدن زمان و مکان

-         همسان سازی ساختاری و نهادی جوامع مختلف جهان

-         تبدیل جامعه به زنجیره‌ای از شبکه‌های اجتماعی ـ فضائی همپوش و متقاطع

-         سازمان دهی‌کنش‌ها و واکنش‌های از راه دور و با فاصله

-         وارد کردن «دگرهای غایب» به عرصه مناسبات و روابط جهانی

-         تضعیف و تقلیل نقش دولت ـ ملت و رها ساختن امر اجتماعی از سیطره دولت

-         فرسایش و نفوذ پذیر کردن مرزهای ملی

-         تعریف حوزه‌های عمومی پراکنده

-         بهره جستن از میکرو فیزیک قدرت و میکرو پلتیک تقاضاها

-         ایجاد انجمن‌ها، احزاب و گروههای تروریست و اپوزیسیون مجازی

-         جهانگیر شدن نهادهای محوری غرب شامل اقتصاد سرمایه‌داری مدرن و عقلانیت عمل در شکل فن‌آوری مدرن10

 

تاریخچه :

با اولین امپراتوریهایی که به وجود آمدند، بحث جهانگرایی نیز مطرح شد. در امپراتوری رم، چین ایران و مصر جهانی شدن مطرح بود که البته وجه غالب آن سیاسی و فتح سرزمین بود.

مفهوم جهانی شدن محصول رشد نظام سرمایه‏داری است که از قرن 16 و 17 میلادی تجلی پیدا می‏کند. در این وضعیت ، علاوه بر فتح سرزمینی ، بعد اقتصادی نیز به آن افزوده شد. یعنی به دنبال تولید انبوه در نظام سرمایه‏داری ، نیاز به بازارهای فروش بوجود می‏آمد که آن هم نیازمند دولتی بود که به لحاظ اقتصادی این جهان گشایی را فراهم آورد.

در این مرحله علاوه بر وجه سیاسی، وجه اقتصادی هم به آن افزوده می‏شود. فتح سرزمینی مانند دوره قبل یک اصل نبود.

جهانی شدن در مفهوم پست مدرن آن، محصول یکی دو دهه اخیر است . این بار جهانی شدن وجوه مختلفی دارد و تا زوایای زندگی انسان ها هم رسوخ پیدا می‏کند و اقتصاد، سیاست، اجتماع ، فرهنگ و حتی زندگی خصوصی افراد را نیز دربرمی‏گیرد.

اینکه بحث از مک دونالدی شدن می‏کنند، یعنی همین ، یعنی در شیوه غذا و مصرف مردم جهان نیز تأثیر گذار است .

بطور کلی ویژگی‏های جهانی شدن در مفهوم متأخر آن، یکی همین چند وجهی بودن آن است . دوم جهانی شدن در این مقطع با ابزارهای زور وارد نمی‏شود. بلکه این بار از طریق نفوذ مسالمت آمیز در خانه ها است و مخاطب با طیب خاطر به استقبال این جهانی شدن می‏رود.

ویژگی سوم، سرعت، شتاب و فراگیری است . اگر در مرحله اول، کشور جهانی گستر بوسیله نظامیان ، خود را در مدت زمان زیادی گسترش می‏داد، در مفهوم جدید این گونه نیست.

با امکانات ارتباطی جدید، می‏توان روح و قلب مخاطبان را در دقایق کوتاهی فتح کرد.

ویژگی چهارم ، جهانگرایی پست مدرنیستی است که برخلاف گذشته، متأسفانه در مفهوم کلان ، الگوهای رقیب نداریم . اما به لحاظ تئوریک هم ، بسته به اینکه ما کدام مفهوم آن را در نظر گیریم ، آغاز طرح مسأله جهانی شدن متفاوت است .

اگر مفهوم کهن را در نظر بگیریم، باید به آن دوران رجوع کنیم ، بحث جهانی شدن در اندیشمندان دوره مدرن هم وجود دارد . ولی بحث جهانی شدن به مفهوم اخص در دهه‏ی 1970 شروع و در دهه‏ی 1990 اوج گرفت . با فروپاشی شوروی و جنگ کشورهای موتلف علیه عراق، این مفهوم اهمیت بیشتری یافت.

در دهه‏ی 1970 “‌مارشال مک لوهان” کانادایی نظریه دهکده جهانی را مطرح کرد و حالا در قرن بیست و یکم ، بحث جهانی شدن بحث فراگیری روشنفکری حتی در کشو خودمان نیز هست.

 

سه دیدگاه

همه دیدگاه‏هایی را که درباره جهانی شدن وجود دارد، می‏توان در سه دیدگاه کلی دسته‏بندی کرد:

1- پژوهشگرانی که جهانی شدن را مخاطره‏ای هولناک برای آینده جامعه بشری ارزیابی می‏کنند. این گروه نتیجه جهانی شدن را غربی شدن. تحمیل الگوهای رفتاری آمریکا، یکسانی فرهنگی ، از بین رفتن ممیزه‏های فرهنگی ، فتح گسترده جوامع گوناگون به وسیله یک فرهنگ خاصی می‏دانند.

اینها عقیده دارند جهانی شدن موجب نشر شکاف‏های اجتماعی می‏شود. فقر در کشورهای پیرامونی بیش از پیش افزایش پیدا خواهد کرد و این فقر به بهای افزایش امکانات ، فرصت‏ها و غنی‏تر شدن سلطه کشورهای مرکزی است .

در واقع اینها بحث جهانی شدن را در قالب رابطه “ مرکز پیرامون” می‏بینند و این رابطه ظالم و مظلوم است . دارها (‌کشورها و افراد) در این فرایند داراتر و ندارها ،‌ندارتر می‏شوند. به زغم اینها ، در جهانی شدن توسعه و رشد نامتوازنی بین مرکز و پیرامون در جریان خواهد بود که هر چه جلوتر برویم ، نامتوازن تر خواهد شد.

2- دیدگاه دوم، نتیجه این روند را به مثابه یک مدینه فاضله تلقی می‏کند که در سایه آن همگرایی ، بهره‏مندی اقتصادی،‌ خلاصی از نظام‏های غیر دموکراتیک و جامعه مدنی بین‏المللی و دمکراسی جهانی ایجاد می‏شود.

3- دیدگاه سوم متعلق به کسانی است که هم امکانات و هم آسیب های جهانی شدن را می‏بینند.

عوامل جهانی شدن

در جهان امروز شاهد عوامل متعددی هستیم که برخی پیدایش و تکوین جهانی شدن را با آنها مرتبط می دانند که در اینجا به مهمترین شان اشاره خواهیم نمود.

1- صنعت ارتباطات

       صنعت ارتباطات یکی از صنایع مسحور کننده است که در دهه اخیر با سرعت باور نکردنی رشد یافته است. مثلاً در حال حاضر حجم یک کتابخانه بزرگ را در یک دیسک فشرده (CD) ذخیره می کنند وانبوهی از اطلاعات را از آن سوی دنیا Down load می نمایند. اینها همة دست به دست هم داده اند تا تحول عجیبی را در انتقال اطلاعات، صوت و تصویر بوجود آورند. شما می توانید در عرض چند دقیقه نامه خود را به همه جای دنیا برسانید. این مسائل باعث شده اند تا در حوزه های مختلف فکری و فرهنگی و سیاسی، تحولات زیادی صورت بگیرد و ملت ها همواره از وضع یکدیگر آگاه باشند.

         2- رشد شرکت های چند ملیتی

در حال حاضر در حوزه اقتصاد، شرکتهایی به نام شرکت های ملیتی (Multynational) وجود دارند که دیگر وابسته به یک دولت خاص نمی باشند و از چند ملیت تشکیل شده اند. البته امروزه دیگر شرکت های چند ملیتی هم دارند از رونق می افتند و شرکت های "فراملیتی" در حال شکل گیری هستند که بخش عظیمی از اقتصاد جهانی در دست این شرکتها است. رئیس شرکت Microsoft که شاید عظیم ترین شرکت در عرصه تکنولوژی ها و فن آوری های نوین باشد دارای بیش از 100 میلیارد دلار سرمایه شخصی است. این چنین سرمایه ای می تواند بسیاری از شرکت های دیگر را از عرصه رقابت خارج نماید و جالب است که حتی سازمانهای جاسوسی هم از طرقی می توانند از این شرکت ها استفاده نمایند. مثلاً زمانی که شرکت مایکرو سافت نسخه Windows را به بازار عرضه کرد، اگر کسی به اینترنت وصل می شد تمام اطلاعات روی کامپیوتر را می توانستند در مایکروسافت Down load نمایند.

3- گسترش و نفوذ بازارهای مالی جهانی

گفته می شود که سرمایه داری تا کنون سه دوره را پشت سر نهاده است:   الف) سرمایه داری تجاری (Commerical)

ب) سرمایه داری صنعتی Industrial))

ج) سرمایه داری مالی (Financial)

4- افزایش اقدامات بین المللی در خصوص حفظ حقوق بشر

از مسایل دیگری که اثر بسیاری در خصوص مسأله جهانی شدن دارد و داشته است مسأله افزایش اقدامات بین المللی در خصوص حفظ حقوق بشر است. در این دوره با رشد سریع سازمانهای غیر دولتی (NGO) مواجه هستیم. این شرکت ها در مقابل دولتها صاحب قدرت شده اند و ارتباطات مردم هم بواسطه اینترنت با این شرکتها بسیار تسریع شده و همین موضوع مشکلاتی را برای دولتها بوجود آورده است.

5-مسائل زیست محیطی

بحث مهم دیگری که فرایند جهانی شدن را تشدید نمود، مسائل "زیست محیطی" است. مساله گرم شدن کره زمین و بارانهای اسیدی و نازک شدن لایه ازن بحث هایی هستندکه همه ممالک و کشورهای دنیا را به خود مشغول نموده است. بنابراین لازم است که همه دولتها برای رفع این مشکلات هماهنگ و همکار باشند.

6- ما و جهانی شدن

در ابتدا بیان شد که ما به عنوان یک فرد ایرانی می توانیم در مورد این قضیه دو دیدگاه داشته باشیم. یکی دیدگاهی خوش بینانه و دیگری دیدگاهی بدبینانه. برخی بر این عقیده اند که جهانی شدن، ارتباط بین ملل و افراد متفاوت را بهبود بخشیده و روابط را تشدید کرده و انسجام اجتماعی را بهبود می بخشد.

برخی معقتدند که جهانی شدن یک پروسس است و پروسس یعنی جریانی که خود بخود پیش می رود. مثل توپی که از سراشیبی به پایین می غلتد یا مثل دانه ای که کاشته می شود و در صورت آماده بودن شرایط، خود بخود شروع به رشد و نمو می نماید.
در این زمینه بررسی عواملی که باعث تسلط فرهنگ غربی بعد از جنگ جهانی دوم و خصوصا در عصر حاضر شد و عواملی که باعث شده اند امثال آقای بوش (رئیس جمهور وقت آمریکا) از نظم نوین جهانی داد سخن سر بدهند یا افرادی مثل "هانتینگتون" صحبت از جنگ تمدنها بنمایند، می تواند مفید باشد.

عوامل زیادی در این نگرش دخیل بوده اند:

1- شرکت های چند ملیتی

2- بازارهای فروش جهانی

3- انقلاب اطلاعاتی

4- فروپاشی نظام کمونسیتی شوروی

 

آثار جهانی شدن

اگر بخواهیم آثار جهانی شدن را به طور خلاصه اشاره نماییم ، عبارت خواهند بود از

 1- وابستگی بیشتر اقتصاد کشورها به یکدیگر

 2- افزایش رقابت کشورها با توجه به توان های بالفعل وبالقوه آنها

 3- به چالش کشیده شدن دولت ها وتضعیف حاکمیت وجانشینی سازمان هایی مثل WTO به جای آنها

 4- تقسیم کار بین المللی براساس ارزش نسبی تولید

5- پیدایش دهکده واحد جهانی با غلبه فرهنگ

علل جهانی شدن

چهار عامل مهم در ظهور و گسترش جهانی شدن نقش داشته اند:

۱- عقل گرایی:

 اولین عامل در شکل گیری تفکر جهانی شدن و سرعت بخشیدن به روند گسترش آن، عامل عقل‌گرایی بود. عامل عقل گرایی که از آن به عنوان یکی از عوامل جهانی شدن نام می بریم، دارای چهار ویژگی متمایز است که باعث می‌شود تفکر جهانی شدن شکل گیرد و گسترش یابد؛ ویژگی نخست اینکه عقل گرایی جنبه سکولار دارد؛ یعنی واقعیت را کاملاَ بر حسب دنیای فیزیکی تعریف می کند. در واقع، عقل‌گرایی نوعی اعتقاد سکولار است. ویژگی سکولار عقل‌گرایی مردم را بر آن داشته است تا «کلیت» وجود خود را بر حسب سیاره‌ای که در آن زندگی می کنیم درک کنند. ویژگی دوم عقل‌گرایی‏، این است که عقل‌‌‌‌گرایی جنبه انسان مدارانه دارد؛ یعنی واقعیت را عمدتاً بر حسب علایق و فعالیت‌های انسان قرار می دهد. تفکر عقل گرایی بر اساس جنبه انسان مداری ما را به سوی فضایی سوق می‌دهد که جهان مادی آن را اشغال کرده است، این تفکر به کره زمین به عنوان یک قلمرو برای یک قبیله خاص اشاره نمی‌کند بلکه جهان را بعنوان مکانی واحد متمرکز می‌کند. ویژگی سوم که عقل گرایی داراست، این است که عقل گرایی مشخصه یک «دانشمند» را دارد؛ یعنی معتقد است که پدیده ها را می توان بر حسب واقعیات مسلم قابل کشف به وسیله کاربرد دقیق روش‌های پژوهشی عینی درک کرد. ویژگی چهارم، این است که عقل گرایی جنبه ابزاری دارد؛ یعنی بیشترین ارزش را برای بینش‌هایی قایل است که به مردم امکان می دهند تا مشکلات بلافاصل را حل کنند.  

۲- سرمایه داری:

 کارل مارکس در کتاب گروندریسه می‌‌نویسد:« سرمایه به خاطر ماهیت خود همه موانع مکانی را در‌ می‌نوردد و کل دنیا را برای بدست آوردن بازار تسخیر می‌کند» (صص ۵۲۴و ۵۳۹). سرمایه داران سعی می‌کنند در جهت تحقق نیازهای حیاتی خود منابع هر چه بیشتری را گردآوری کنند. و این در حالی است که سرمایه داری با اقتصاد معیشتی (که در آن هیچ مازادی بدست نمی‌آید) در تضاد است. در سرمایه‌داری مازداها صرف تولید بیشتر می‌‌شود‏، که هدف آن بدست آوردن مازاد هر چه بیشتر است، که برای تولید زیادتر و با امید به دست آوردن مازاد بیشتر دوباره سرمایه گذاری می شود، و از آنجا که در این گونه نظام سرمایه‌داری همه گروه‌ها کمابیش درصدد «دستیابی به انباشت» هستند، این شیوه تولید مستلزم رقابت‌های دایمی و گسترده بر سر توزیع مازاد است. بنابراین در این نظام سرمایه داری بسیاری از شرکت‌های تحت فشار بر حسب منطق سرمایه‌داری در جست و جوی بازارهای جهانی به عنوان وسیله‌‌ای برای افزایش حجم فروش خود برآمده‌اند. و بدین ترتیب موسسات بازرگانی سرمایه‌دار انگیزه‌های مهمی برای ایجاد شبکه‌های توزیع و فروش جهانی و زیرساخت ارتباطی جهانی به منظور حمایت از آن‌ها دارند. ویژگی دیگر سرمایه‌داری که در امر جهانی شدن دخیل است عامل «حسابداری جهانی» است که این امکان را به سرمایه‌داران می‌دهد که سودها را در نقاطی از فضای فراجهانی که مالیات کمتری دارد متمرکز کنند. و بدین ترتیب سرمایه‌داران می توانند در سراسر جهان به شیوه‌ای هماهنگ سود کلی شرکت را به حداکثر برسانند. ویژگی دیگر سرمایه داری که در امر جهانی شدن دخیل است «منبع یابی جهانی» است که شیوه ای جدید و مهم در جهت تقویت انباشت‌هاست. یعنی وقتی شرکتها می‌توانند آشکارا تسهیلات تولید خود را در هر جایی که بهترین منافع و کمترین هزینه‌ها را دارد به کار اندازند‏، و بیشترین سود را کسب کنند چرا این کار را انجام ندهند. ویژگی دیگر سرمایه‌داری که روند جهانی شدن را تسریع می کند «اطلاعات و ارتباطات جهانی» و «جریانات مالی جهانی» است که باعث می‌‌‌‌‌شود فرصت‌های عمده‌ای برای انباشت مازاد شرکتها فراهم شود.

۳- نوآوری های تکنولوژیکی:

سومین عامل که در روند جهانی شدن نقش دارد و نقش آن به آسانی قابل رویت و مشاهده است، عامل نوآوری های تکنولوژیکی بوده است. برای بررسی این عامل باید تاثیر نوآوری های تکنولوژیکی را از چند جهت به بحث بنشینیم.

جهت اول حمل و نقل هوایی و صنعتی شدن: سرعت و ظرفیت هواپیماها با ظهور جت های تجاری در اواخر دهه ۱۹۵۰، هواپیماهای بزرگ در ۱۹۶۹،و هواپیماهای مافوق صوت در اوایل دهه ۱۹۷۰ افزایش یافت. ماهواره های مداری در سال ۱۹۵۸ پرتاب شدند، و سپس در سال ۱۹۶۳ ماهواره های ثابت وارد میدان شدند. موشک های قاره پیما نیز در سال ۱۹۵۷ پا به عرصه گذاشتند. که همه این عوامل باعث به وجود آوردن ابزارهای ضروری برای ارتباطات جهانی، معاملات مالی جهانی، هماهنگی تولید و بازاریابی جهانی، و سایر فعالیت های جهانی شده است. صنعتی شدن عامل دیگری بود که روند جهانی شدن را سرعت می بخشید. بعنوان مثال، ابداع سیستم بطری پرکنی اتوماتیک و فرآیندهای کنسروسازی و منجمدسازی موجب شد تا کالاهای مصرفی خاصی به فرآورده‌های جهانی اولیه تبدیل شوند.

جهت دوم ارتباطات الکترونیکی و داده پردازی دیجیتالی: در دنیای کنونی معاملات مالی جهانی، و اداره کردن جهانی معاملات بستگی به مدیریت ارتباطات الکترونیکی دارد. ساخت میکروچیپس‌های سیلیکونی تجاری در سال ۱۹۷۱، کامپیوترهای شخصی (PC) در سال ۱۹۸۱، کمی پس از آن کامپیوترهای دستی یا قابل حمل، از جمله ابزارهای الکترونیکی بودند که نقش بسزایی در تسریع روند جهانی شدن ایفا نمودند. اختراع تلگراف در سال ۱۸۳۷، تلفن در سال ۱۸۷۶، بی سیم در سال ۱۸۹۵، تلویزیون در سال ۱۹۲۶، کامپیوتر دیجیتالی در سال ۱۹۴۶همه رویدادهای مهمی در دوره آغازین جهانی شدن بوده اند. ظاهر شدن تلفن همراه ماهواره‌ای، رادیوهای دیجیتالی و گسترش تکنولوژی تلفن شامل ویدئوفون و ویدئوکنفرانس، پست صوتی، دستگاه‌های نمابر پیشرفته، پست الکترونیکی ، شبکه دیجیتالی خدمات یکپارچه (ISDN) و شیوه انتقال ناهمزمان (ATM)، از جمله نوآوری‌های الکترونیکی و دیجیتالی بودند که به روند جهانی شدن شتاب بخشیدند. 

۴- قوانین و مقررات:

چهارمین عامل جهانی شدن، قوانین و مقرراتی است که از طرف دولت‌ها وضع شده اند. و این عامل به خوبی نشان می داد که بر خلاف فرضیات بسیاری از صاحب نظران، جهانی شدن و دولت ناسازگار نیستند.

جهت اول استاندارد کردن روش های اجرایی و فنی: دولت ها از طریق استاندارد کردن، سبب ارتقا گسترش روابط جهانی شده اند. برای توضیح مطلب چند مثال می آوریم. اتحادیه اروپا فرم های گمرکی مشترکی را به بازرگانان و دولت های کشورهای عضو ارائه داده است. توافقنامه ورشو در سال ۱۹۲۹ یک الگوی جهانی واحد برای بلیت های هواپیمایی توصیه کرده است. کمیته بین المللی استاندارهای حسابداری (IASC)، و اتحادیه بین المللی حسابداران (IFAC)، از دهه ۱۹۷۰ برای حسابداری و حسابرسی شرکتی رهنمودهای جهانی ارائه داده اند. و یا سازمان بین المللی کمیسیون های اوراق بهادار (IOSCO) موضوع استانداردهای فراجهانی بازارهای سهام و اوراق قرضه را مورد بحث قرار داده، یا انجمن بین المللی مدیران بیمه (IAIS) همین کار را برای تجارت بیمه انجام داده است.

جهت دوم آزادسازی جابه جایی‌های پولی، سرمایه‌گذاری‌ها و تجارت برون مرزی: دولت‌ها در بخش سرمایه گذاری‌های برون مرزی و جابه جایی پول آزادسازی قابل توجهی انجام داده‌اند که در نتیجه شتاب بیشتری به جهانی شدن مالی بخشیده است. برای مثال، در سال ۱۹۹۸ در مجموع ۱۴۷ کشور ماده ۸ صندوق بین المللی پول را پذیرفته اند، که بر اساس آن دولت‌ها مجبورند هیچ گونه محدودیتی برای پرداخت‌های مربوط به تجارت برون مرزی کالاها و خدمات را اعمال نکنند. 

جهت سوم تضمین حقوق مالکیت برای سرمایه جهانی: دولت ها در جهت حمایت از حقوق مالکیت سرمایه جهانی در حوزه اختیارات خود قوانینی تصویب کرده اند. بعلاوه، امکانات فوق قلمروی برای تضمین ادعاهای مربوط به مالکیت معنوی، از جمله حق اختراع، علایم تجاری، حق انحصاری اثر یا مالکیت معنوی، طرح‌های صنعتی و غیر گنجانده شده است.

جهت چهارم قانونی شدن سازمان ها و فعالیت های جهانی: قوانین و مقررات با قانونی کردن سازمان‌های فراجهانی توانایی بیشتری به جهانی شدن بخشیده است. بعلاوه، دولت‌ها به شرکتهای جهانی اجازه داده‌اند تا در حوزه اختیارات ملی آنان سرمایه گذاری کنند و به انجمن های مدنی جهانی نیز این امکان را داده اند تا در حوزه آن کشورها به فعالیت بپردازند.

دیویدهلد از نظریه پردازان علوم سیاسی در باره جهانی شدن چنین می‌گوید:

 "افزایش روابط اقتصادی و فرهنگی موجب کاهش قدرت و کارایی حکومت‌ها در سطح دولت ـ ملت می‌شود و حکومت‌ها دیگر کنترل بر ورود و خروج اقلام اقتصادی از ورای مرزهای ملی ندارد."

برای دست‏یابی به پاسخ قانع‏کننده درباره هر یک از پرسشها و ابهامات جهانی سازی، فرضیات و حدسیات زیر طرح می‏پذیرد:

1.       غرب، خاستگاه و زادگاه واژه جهانی شدن است؛

2.       بین مبانی فکری و فلسفی غرب و جهانی شدن یا جهانی‏سازی(1) ارتباط وجود دارد؛

3.       جهانی شدن یا جهانی‏سازی یک پروژه است نه یک پروسه و پدیده، و نیز امریکا در رأس این پروژه قرار دارد؛

چیستی جهانی شدن

به رغم متداول بودن اصطلاح جهانی شدن یا جهانی‏سازی، هنوز تعریف جامع و مانعی از آن بیان نشده است؛ زیرا:

1.       زوایا و ابعاد جهانی شدن دقیقاً ملموس و روشن نیست، حتی برای آنانی که در فرآیند آن قرار دارند؛

2.       اصطلاح جهانی شدن مفهوم جدیدی است و عمری کمتر از دو دهه دارد. بنابراین، هنوز تحقق نیافته و همچنان دستخوش تحول است.

با این وصف، کوششهایی برای بیان تعاریفی از جهانی شدن ـ هر چند ناقص، مبهم و مشکوک ـ صورت گرفته است.

فرآیند جهانی شدن را معمولاً در چهار حوزه فنی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مطالعه می‏کنند. در حوزه فنی و تکنولوژیک از وقوع انقلاب صنعتی سوم سخن می‏رود.

انقلاب صنعتی اول در قرن هجدهم میلادی تحولی در تکنولوژی تولید بود. انقلاب صنعتی دوم در نیمه دوم قرن نوزدهم تحولی در تکنولوژی توزیع و ارتباط ایجاد کرد. انقلاب صنعتی سوم در پایان قرن بیستم تحولاتی اساسی در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورد.

در حوزه اقتصاد، به تبع تحولات فنی مذکور، تغییرات بی‏سابقه‏ای رخ نمود. در جهانی شدن، کنترل اقتصاد دولت ملی بر اقتصاد ملی به نحو فزاینده‏ای از دست می‏رود و عناصر اصلی سیاستهای اقتصادی و مالی ملی، جهانی می‏شوند.

از لحاظ سیاسی، با ظهور و گسترش اختیارات نهادهای سیاسی جهانی، چون بانک جهانی، تحولات چشم‏گیری در حوزه محدود شدن قدرت و حاکمیت دولتهای ملی رخ می‏نماید. به طور کلی، در فرآیند جهانی شدن، ویژگیهای اصلی دولت ملی همانند اهمیت و نقش مرزها، رو به زوال است.

در سطح فرهنگ باید از ظهور جامعه مدنی جهانی سخن گفت. جنبشهای فرهنگی و اجتماعی بین‏المللی جزئی از این جامعه‏اند و به مسائل و موضوعاتی چون رعایت حقوق بشر و آزادیهای مدنی از جانب دولتهای ملی نظر دارند که از حدود توانایی و دید دولتهای ملی بسی فراتر می‏روند.

 

روژه گارودی هم در این باره می‏گوید:

«جهانی‏سازی نظامی است که قدرتمندان را با ادعای روابط آزاد و آزادی بازار، قادر می‏سازد تا اصنافی از دیکتاتوریهای ضدانسانی را به مستضعفان تحمیل نمایند

جهانی شدن: اصول و مبانی

جهانی‏سازی از اصول و مبانی ویژه‏ای برخوردار است که بدون درک آنها، درک جهانی‏سازی مشکل و شاید غیرممکن باشد، یا اینکه به درک ناقصی از آن منجر شود. از این رو، بخشهایی از این مبانی را که همان مبانی لیبرالیسم غرب با جهت‏گیری تازه است، مرور می‏کنیم. انتخاب و توضیح بخشهایی از مبانی جهانی‏سازی، تنها برای درک جهانی سازی است، نه تفسیر، شرح و بسط آن.

1.    انسان محوری (Humnism): اومانیسم یعنی انسان‏گرایی، انسان‏مداری، مکتب اصالت فرد، انسان‏دوستی و مانند آن. بر این اساس، اومانیسم، نگرش فلسفی ویژه‏ای است که انسان را محور توجه قرار داده، و اصالت را تنها به رشد و شکوفایی انسان سپرده است. بنابراین می‏توان اومانیسم را یک شیوه فکری به شمار آورد که انسان را بر هر چیز مقدم می‏شمارد. هر چند این نگرش، کم و بیش از بدو تاریخ بشر وجود داشته است، در دوره رنسانس، و به ویژه پس از آن، تأثیر عمیق و پرنفوذی در نظریه‏های فلسفی، دینی، اخلاقی، و ... و نیز در دیدگاه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مغرب زمین بر جای گذاشته، و سرچشمه دگرگونیهای مثبت و منفی فراوانی در آن سامان شده است. هنوز اومانیسم، از مهم‏ترین شالوده‏های تفکر جدید غرب و اندیشه مدرنیسم و پُست مدرنیسم باقی مانده است.

از قرن چهاردهم میلادی تا به امروز، اومانیسم و نحله‏های مختلف اومانیستی، کم و بیش اعتقادات خود را این گونه برشمرده‏اند: 1ـ محوریت انسان و پایبندی به خواستها و علایق انسانی در زندگی اجتماعی؛ 2ـ برشمردن عقل و اختیار به عنوان ابعاد بنیادی انسان و زندگی جمعی؛ 3ـ ایمان به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبنای خودمختاری انسان؛ 4ـ تأکید بر دموکراسی به عنوان بهترین تضمین کننده حقوق انسانها؛ 5ـ ارزش‏گذاری بر تمام ایدئولوژیها و نسبتهای دینی، سیاسی یا اجتماعی از سوی انسان؛ 6ـ نگرش واقع‏بینانه و بی‏بدیل بودن جانشینی انسان به جای الهیات ناامیدکننده و ایدئولوژیهای زیان‏آور.

اعتقاد عمومی ولتر، منتسکیو، دیدرو، دالامبر، لاک، هیوم و ... به عنوان بزرگان و پدید آورندگان اومانیسم آن بود که مسئله اساسی و محوری انسان، سر و سامان یافتن زندگی اجتماعی و فردی او طبق موازین عقلی است، نه کشف اراده خداوند درباره این موجود خاکی. هدف انسان و زندگی اجتماعی، عشق، ستایش خدا و بهشت موعود نیست؛ بلکه تحقق بخشیدن به طرحها و ایده‏های انسانی، متناسب با امکانات این دنیاست که عقل، آن را ارائه می‏کند.

این اندیشه، در اعتقاد، فرهنگ و سیاست اثر نهاده و اقسام گونه‏گون اومانیستی پدید آورده است. در عرصه اخلاق و فرهنگ، ارزشها، بایدها و نبایدهای اخلاقی و فرهنگی تنها بر مبنای عقل و وجدان، نه آموزه‏های دینی، استوار است. در عالم سیاست، امور براساس اراده و خواست انسان در قالب اکثریت تعیین می‏شود. به این سان، دموکراسی جای تئوکراسی می‏نشیند و در وادی اقتصاد، انسان و مناسبات انسانی بر حاکمیت، قدرت و امور اجتماعی دیگر، سیطره می‏یابد.

2.    آزادی‏خواهی (Liberalism): واژگان لیبرالیسم و لیبرال، به ترتیب به معنای آزادی‏خواهی و آزادی‏خواه است. این دو، از واژه لاتین Liberten اشتقاق یافته‏اند. Liberty به معنای آزادی با صبغه سیاسی ـ اجتماعی و Freedom به معنای آزادی با صبغه فلسفی و اقتصادی می‏آید. البته لیبرالیسم معنای وسیع‏تری دارد، و آن، افزایش آزادی فردی در جامعه تا حد مقدور و میسور را در بر می‏گیرد. در واقع لیبرالیسم شامل همه روشها، نگرشها، سیاستها و ایدئولوژیهایی است که هدف عمده آنها، فراهم آوردن آزادی بیشتر برای انسان است.

از این رو، لیبرالیسم با هر آنچه به محدودیت آزادی منتهی شود، دشمنی می‏ورزد. به همین سبب، لیبرالیسم در آغاز، شورشی در مقابل به اصطلاح استبداد کلیسایی! و سپس کوششی برای محدود کردن دولتها به وسیله قانون بود.

لیبرالیسم، ضد وحدت، انحصار، اقتدار، نخبه، اشرافیت، جمع و واپس‏گرایی است. در لیبرالیسم خردورزی، علم، آزادی و ... ، جدایی ناپذیرند، به گونه‏ای که نفی هر یک به نفی دیگری می‏انجامد.

همچنین، قدرت در دیدگاه لیبرالیستی، تهی از هرگونه خصلت مقدس و احترام برانگیز است.

لیبرالیسم، دوره‏های مختلف تاریخی را پشت سر نهاده است. نخست لیبرالیسم کلاسیک که دولت را شر می‏دانست، و در حوزه سیاسی و اقتصادی قائل به دفاع از بیشترین حد آزادی فردی در مقابل اقتدار دولت بود؛ دوم لیبرال دموکراسی که در آن، دولت یک مؤسسه سودمند است و بنابراین، طرفداران آن معتقد به افزایش فعالیت و دخالت دولت بری رفع نارساییهای اجتماعی بر جای مانده از دوره لیبرالیسم کلاسیک‏اند؛ سوم نئولیبرالیسم که در اواخر قرن بیستم، با افول دولتهای رفاهی لیبرال دموکراسی و گرایش به سیاستهای لیبرالیستی اقتصادی، نئولیبرالیسم پدید آمد که ضمن تأکید بر انفکاک‏ناپذیری سرمایه‏داری و لیبرالیسم، دخالت دولت در اقتصاد را مغایر اصول لیبرالیسم می‏داند، و بر عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت تأکید می‏ورزد.

3.    جدایی دین و دولت (Secularism): واژه سکولاریسم که از کلمه لاتین secularis و seculu مشتق شده است، امروزه به معنای دنیا، گیتی و اصطلاحاً به مفهوم دنیازدگی، دنیاگرایی، جداانگاری، لادینی، دین‏گریزی و عرفی‏گرایی است. به بیان دیگر، سکولاریسم یعنی آنچه به این جهان تعلق دارد و به همان مقدار از جهان دیگر و خدا دور است.

از این رو، می‏توان معنای گسترده‏تری از سکولاریسم بیان کرد و آن اینکه سکولاریسم گرایشی است که به طرفداری و ترویجِ حذف یا بی‏اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در حیات سیاسی ـ اجتماعی انسان می‏انجامد. فرآیند دین یا قداست‏زدایی را عرفی یا دنیوی شدن یا سکولاریزاسیون می‏نامند.

در سکولاریسم سخن از آن است که حکومت خدا، جای خود را به حکومت مردم می‏دهد؛ رشد علوم تجربی به نفی لزوم تدبیر و حاکمیت خدا می‏انجامد؛ قلمرو دین به رابطه بین انسان با خدا یا به امری خصوصی محدود می‏شود؛ تمام شئون زندگی انسانی و اجتماعی تنها به روش علمی و آزمون تجربی تجزیه، تحلیل یا درک‏پذیر است؛ تجددگرایی در ستیز با همه آنچه بوی سنت دارد، میسر است؛ و در یک کلام، سکولاریسم معتقد به حذف دین و بی‏نیازی آدمی از وحی و شریعت است.

به این سان، نگرش سکولاریستی به حذف نقش دین در تمامی حوزه‏های اجتماعی و نه تنها سیاست، می‏اندیشد.

فریدمن در کتاب Thelexus and the olivetree، پنج تهدید عمده جهانی شدن را به این شرح بر می‏شمارد: اول اینکه ممکن است جهانی شدن برای خیلی از مردم سخت و طاقت‏فرسا باشد؛ دوم اینکه ممکن است پدیده جهانی شدن را آن قدر پیچیده نمایند که تنها عده معدودی قادر به بهم ریختن آن باشند؛ سوم اینکه ممکن است پیچیدگی جهانی شدن، زندگی اشخاص را با مشکل مواجه سازد؛ چهارم اینکه ممکن است پدیده مذکور برای خیلی از مردم نامطلوب تلقی شود؛ پنجم اینکه جهانی شدن این قابلیت را دارد که صفت انسانیت را در وجود انسانها محو کند. به دلایل فوق، فریدمن جهانی شدن را نوعی نگرش والت دیزنی به جهان می‏داند که از سوی غرب سرچشمه می‏گیرد و هدایت می‏شود.

آلن تورن ـ جامعه‏شناس و متفکر فرانسوی ـ بیش از فریدمن بر نسبت بین غرب و امریکا با جهانی شدن تأکید دارد. به اعتقاد وی کسانی که در پی جهانی کردن مناسبات اجتماعی هستند، خطر چندانی ندارند، آنچه بسیار خطرناک است، نوع تفکر سلطه‏جویانه‏ای است که بوش و افراد هوادار وی درباره جهانی شدن دارند.

ارتباط بین جهانی شدن و غرب را می‏توان از سخنان متفکران غربی درباره جهانی شدن دریافت؛ مثلاً امانوئل ریختر بر آن است که اکنون شاهد حرکت جهان شمول ارزشها و نهادهای غربی در تمام جهان و تحت لوای جهانی شدن هستیم که در واقع، از راه آن، زمینه سلطه کامل کشورهای غربی بر جهان فراهم می‏آید.

مانوئل کاستل با اشاره به عصر اطلاعات، جهان‏گرایی را ظهور شبکه‏ای می‏داند که در آن، ادامه حرکت سرمایه‏داری، پهنه اقتصاد، جامعه و فرهنگ را در بر می‏گیرد.

دیوید هلد، با وجود داشتن نگاه آسیب شناسانه به جهانی شدن، این پدیده را حرکت به سوی نوعی دموکراسی جهان شهر ارزیابی می‏کند. پل سوئیزی ـ اقتصاددان مشهور ـ این پدیده را تداوم حرکت سرمایه‏داری می‏داند که از زمانی پیشتر آغاز شده است. ژاک دلور ـ رئیس اسبق کمیسیون اروپا ـ می‏گوید: درگیریهای آینده بشر، به وسیله عوامل فرهنگی شعله‏ور خواهد شد، نه عوامل اقتصادی. پس غرب نیاز دارد که نسبت به باورهای مذهبی و فلسفی دیگر تمدنها و شیوه نگرش دیگر ملتها، شناخت عمیق‏تری پیدا کند. به اعتقاد فوکویاما، برای ارزیابی پدیده‏ها، فقط باید براساس ارزشهای دموکراسی لیبرال قضاوت کرد. او می‏افزاید، پیروزی لیبرال دموکراسی در واقع بیانگر آن است که چارچوبهای فرهنگی غرب توانسته است در کنار روشهای اقتصادی سرمایه‏داری و شیوه‏ها و ابزارهای سیاسی دموکراتیک مؤثر افتد و جهانی شدن، نشان دهنده یکپارچگی جهانی در این زمینه‏هاست.

مارکس ودورکیم که به نوعی به جهانی شدن توجه داشته‏اند، خاستگاه آن را به غرب و به تکامل تمدن آن نسبت داده‏اند. به آن گونه که اولی، وحدت کارگران و ابزار تولید در سطح جهان سرمایه‏داری را مبنای رهایی می‏دانست؛ و دومی، انسان صنعتی را زیر پایه وحدت جهانی می‏دید. گیدنز جهانی شدن را نظام جهانگیر کشوری می‏نامد که بُعد سیاسی و اقتصادی آن به ترتیب به نظام جهانی و سرمایه‏داری غرب استوار است.

    در برابر این جهانی شدن عمیق از دیدگاه تئوریک سه گزینش ممکن باید در نظر گرفته شود:

پذیرفتن مصاف جهانی شدن سرمایه داری، آن طور که هست و کوشش برای بهبود موقعیت ملی خود، ضمن حضور در بازی مسابقة بین المللی.

اقدام برای دگرگون کردن سیستم جهانی، در راستای موافق توسعه جهانی شدن «بهتر» (و حتی «عادلانه»).

فاصله گرفتن از سیستم جهانی مورد بحث («ناپیوستگی»).

 مارکس بر ویژگی شیوه تولید سرمایه داری روشنایی انداخت. به سرمایه داری به عنوان سیستم جهانی مربوط می گردد

     به عقیدة مارکس انباشت سرمایه به دو نتیجه تکمیلی می انجامد: یکی به تحکیم قدرت اجتماعی ارتش فعال (طبقة کارگر صنعتی سازمان یافته) و دیگری به فقیر شدن ارتش ذخیرة نافعال (بیکاری حاشیه نشینان شهرها، زحمتکشان بخش های تولید با روش پیش از سرمایه داری با بهره وری ناچیز و غیره). امّا چون مارکسیسم تاریخی، اهمیت قطب بندی جهانی (یعنی منطقه ای شدن ارتش فعال و ارتش نافعال در مکان های جغرافیایی مجزا از حیث سیاسی - مرکز و پیرامون) را در نیافته بود پنداشته است که تردد دایمی همان افراد پرولتاریزه شده میان دو ارتش مورد نظر، یگانگی جبهة ضدسرمایه داری و بنابراین کامیابی شتابان اقدام کلی آن را تأمین خواهد کرد؛ امّا بر عکس، قطب بندی توضیح می دهد که این یگانگی از هم پاشیده و بر اثر آن دو استراتژی مختلف پدیدار گردیده است: یکی استراتژی سوسیال دمکرات در میان طبقه کارگر مرکزها، و دیگری استراتژی انقلاب لنینی (سپس مائویی) نزد مردم کشورهای پیرامون (یعنی ارتش نافعال در مقیاس جهانی).

جهانی سازی مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی شامل دو حیطه بسیار وسیع است : مدیریت پرسنلی و وظایف توسعه ای . هدف اصلی ، پاسخگویی به سوالات اساسی پیرامون توجه به اهمیت منابع انسانی ازجنبه جهانی است . مدیران ارشد چگونه قادرندیک گروه مدیریتی با فرهنگ مختلط را تربیت کند؟ نیروی انسانی در مدیریت مذاکرات واقدامات بین المللی چه نقشی را بازی می کنند؟بهترین شیوه آموزش مشارکت گروهی با فرهنگ مختلط چیست ؟محیط بین المللی به سرعت درحال تغییراست . هیچ چیز ثابتی وجود ندارد; عواملی که دیروز سبب موفقیت بودند ممکن است در دنیای فردا سبب شکست شوند. رهبران کنونی بایدبرای ایجاد مدلهای نوین مدیریتی مسئولیتی به عهده بگیرند، چرا که بسیاری از فرضیاتی که مطابق آنها عمل می کردند درحال منسوخ شدن است . رقابت بین المللی و نیاز به تجارتی کارآمددر عرصه فراملیتی سبب شده است تا بسیاری ازسازمانها و دولتها بیش از پیش به نگرش جهانی و تغییرات فرهنگی متاثر از آن توجه کنند.تغییرات سریع تکنولوژی باعث تغییر در بعدزمان شده اند. سرعت و کیفیت پاسخگویی به نیازهای مشتریان جهانی ، تاحد زیادی روی تعیین برنده بعدی در عرصه تجارت ، اثرگذاشته اند. پیشرفت فنون تکنولوژیک در سطح جهانی بیش از هر دوره ای در تاریخ بشری است .در عرصه فعالیتهای اقتصادی جهان ، رقبای قدرتمند جدیدی درحال ظهورند. شرایط رقابتی جهانی به زودی از بین المللی شدن شرکتهای خدماتی تاثیر می پذیرد و تاحد زیادی باعث پیشرفت ظهور تکنولوژیهای چندملیتی خواهندشد.جهانی شدن به پذیرش این نکته اشاره داردکه گوناگونی فرهنگی بر سبک و سیاق مدیریت اثر می گذارد، به مزایای رقابتی شرکتهای جهانی کمک می کند و نیز هرچند ممکن است بطورتئوریک جهانی شدن کارآمد همزمان با استفاده ازتئوریهای مدیریتی متناقض به نظر برسند، اماسبب یافتن نگرشهای کارآمد مدیریتی می شوند.مدیریت منابع انسانی جهانی برای تربیت ومدیریت بر پرسنلی که در بخشهای استراتژیک وعملیاتی با تناقضاتی مواجه هستند و نیز برای کسانی که توانایی مدیریت کردن بر فرهنگهای گوناگون را دارند، قالب سازمان یافته مناسبی ارائه می کند.توسعه دادن و مدیریت کردن بر سازمانی جهانی ، موجب توسعه در مدیریت بر پرسنلی می شود که می توانند بانگرش جهانی بیاندیشند،هدایت کنند و عمل نمایند، کسانی که به همان اندازه مهارتهای جهانی ، دارای ذهنیتی جهانی هستند. به منظور ایجاد موسسه ای جهانی به تعداد فراوانی مدیر و متخصص نیاز است . فرایندجهانی شدن نیازمند تغییر فکری فزاینده ای درباره نقش و ابزارهای مدیریت منابع انسانی در بخش دولتی است . بحث مطرح شده این است که مدیریت منابع انسانی می تواند وباید درایجاداستراتژی رقابتی دهکده جهانی مشارکت کند.

مشارکت درایجاداستراتژی رقابتی دهکده جهانی شامل چهار بخش است : بخش اولبه اهمیت محیط مدیریت منابع انسانی جهانی می پردازد. ازطریق مقایسه مدیریت منابع انسانی در فرهنگ ملل مختلف ، محیط فرهنگی تشریح شده است . بخش دوم به جنبه فنی تخصصی مدیریت منابع انسانی می پردازد که دریک سازمان جهانی دارای اهمیتی شگرف است و نقش مدیریت منابع انسانی درمذاکرات راشامل می شود. بخش سوم به تعلیم و تربیت مدیرانی جهانی اختصاص یافته است ودرنهایت،بخش چهارم می کوشد تا توان بالقوه آموزش درمدیریت دولتی را تبیین کند تا شاهد پدیدآمدن تقاضاهای جدیدی دربخش دولتی

تغییرات عمده اجتماعی ،به صورت فزاینده ای کشورها را درگیر ملل مستقلی کرده است که آزادانه کالا، سرمایه ومردم جابجا می شوند. با این حال در این جوامع ،حدومرزهای فرهنگی باقی می مانند. به منظورموفق ماندن در دوره جدید جهانی شدن ،موسسات باید هدف خود را فراملی قرار دهند.همچنین باید استراتژی هایی را که تمایل به موفق شدن رقابت در عرصه جهانی دارند در درون خودجابیاندازند. تکمیل استراتژی های موفق جهانی ،نیازمند توجه دقیق به مدیریت بر تضادهای فکری ایجاد شده در بین منابع انسانی و حفظ نقاط قوت فرهنگ سازمانی است .به منظور بقا در قرن بیست ویکم ، سازمانهاباید خود را با یک ذهنیت جهانی تطابق دهند ورهبری خود را به سمت حضور در فضای رقابتی جهانی تغییر دهند. موسسات و رهبرانشان بایدچگونگی مدیریت بر چنین تغییراتی را بیاموزنددرغیر این صورت چاره ای جز از دست دادن این شرایط رقابتی ندارند. بنابراین ، رهبران جهانی باید توان سوق دادن تهدیدات و محدودیتها به فرصتها را داشته باشند تا بتوانند پرسنلشان رابرای برتربودن ، نه فقط برای بقا، بلکه برای سرعت بخشیدن به ابداعات در رقابتهابرانگیزانند.توانائی روبروشدن با مسائل فرهنگی ، نیازحیاتی مدیران جهانی برای موفقیت در عرصه حال و فرداست . ابعاد آشنای زندگی سازمانی نظیر ساختار سازمانی ، سبک رهبری ، الگوهای انگیزشی ، مدلهای آموزشی و تفکرات بسیار مهم در مدیریت منابع انسانی ، وابسته فرهنگ هستند، و به این ترتیب ضروری است به مرزهای ملی به عنوان محدودیتهایی توجه شود.به منظور فراهم کردن امکانات لازم جهت تطابق با چنین فرهنگ مختلطی ، چیزی که بیش ازبکارگیری مدیران از مناطق جغرافیایی مختلف ضروری است ، انتقال فرهنگ توسط برنامه های دقیق و آموزشهای آگاهانه فرهنگی است .

 برای ایجاد فرصتهایی برای مشارکت در عرصه بین المللی ، رهبران جهانی نه تنها باید عادات ،آداب و قوانین کشور مقصد خود را بیاموزند بلکه حتی فرهنگ ملی وطرزتفکر مردم آنجا را نیزباید بشناسند.گرت هوفستد به تعریف ابعاد مهم ویژگیهای ملل پرداخته است . طبق نظر وی ، فرهنگ به برنامه ریزی جامع اندیشه اشاره دارد که وجه تمایز اعضای یک گروه انسانی از سایرگروههاست .

هوفستد چهار بعد برای فرهنگ ملی قائل می شود: فاصله قدرت ، گریز از عدم قطعیت ، فردگرایی ، جمع گرایی ، زن سالاری ، مردسالاری . وی معتقد است که بعضی تفاوتهای فرهنگی نه تنها مخرب نیستند بلکه مکمل یکدیگرند، اگر چه به دلیل وجود تفاوت در میزان ریسک پذیری و انطباق با آداب و رسوم تفاوتهای فرهنگی به طور بالقوه برای همکاری در سطح بین المللی مسئله ساز بوده اند. .برای مثال فاصله قدرت و فردگرایی روی سبک رهبری به اندازه کارآمد بودن در یک کشور اثرمی گذارند. در جامعه هایی با فرهنگ جمع گرایی ،رهبر باید به وفاداری گروه احترام گذاشته و آن راتشویق و ترغیب کند. در جوامع فردگرا، افرادمیل دارند که آزادی حرکت داشته باشندوانگیزه ها باید به افراد داده شود. وی نشان دادکشورهایی با فرهنگ فاصله قدرت ضعیف ،سبک رهبری و مدلهای مدیریتی قابل قبولی وجود دارند که مشارکتی تر از سایر فرهنگهای مذکور است . طبق نظر وی ، رهبر ایده آل درجوامع با فاصله قدرت ضعیف ، دموکراتهای لایقی خواهندبود.

بین توریستها و افرادمحلی هم به اندازه همکاران تجاری آشوب وپریشانی به وجود می آید. چنانکه هنوز هم شاهدپدیدآمدن سوءتعبیرهای پیچیده ای در مذاکرات بین دیپلماتهای نوین و رهبران دولتی هستیم .پرورش رهبر در مذاکرات جهانی مذاکره فرایندی است که بطور کلی طی آن دو یا چند گروه با هم گفتگو می کنند و به علاوه در آن به منظور دستیابی به توافقی بر سر سوددوجانبه برخورد منافع پدید می آید. در مذاکرات بین المللی،

 جنبه هایی که در فرایند مذاکره ازفرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت می کنند عبارتنداز: زبان ، شرایط فرهنگی ، سبکهای مذاکره ،نگرشهای موجود در حل مشکلات ، فرضیات پیچیده ، بیان حقایق ، روشها، آداب و رسوم . نه فقط راه حلهای کوتاه مدت ، بلکه به منظور ایجاداستراتژی بلندمدت در مذاکرات بین المللی ،ظرایف فرهنگی جوامع را در فرایند مذاکره بایددانست و مذاکره کننده باید شرایط فرهنگی طرف مقابل خود را درک کند. مذاکره مهارتی است که می تواند پرورش یابد.

فیشر پنج نکته برای تجزیه وتحلیل مذاکرات با فرهنگهای مختلط رابیان می کند:

 1 - بازیگران و موقعیت ، 2 - سبکهای تصمیم گیری ، 3 - خصوصیات ملی ، 4 - موانع فرهنگهای مختلط و 5 - مترجمان .

1.   بازیگران و موقعیت : بعد فرهنگی جزیی لاینفک از روش نگرش مذاکره کنندگان به فرایندمذاکره است . این نکته عواقب گوناگونی را پدیدمی آورد. تفاوت آنچه که مذاکره کنندگان تصورمی کنند با جایگاه اجتماعی مذاکره ، مشکلاتی رابه وجود می آورد. مذاکره کنندگان باید آنچه را که طرف خارجی تصور می کند را دریابند و سپس محیط بدون تنشی ایجاد کنند که به حل مسئله وایجاد مشارکت بیانجامد.

2.   سبک تصمیم گیری : الگوهایی وجود دارند که مدیران و مقامات رسمی از طریق آنها سیستم ارتباطی مذاکره خود را منسجم می کنند و از این طریق به تصمیمات رسمی دست می یابند. یک مذاکره کننده می تواند با یافتن راههایی برای تجزیه وتحلیل فرهنگ سازمانی شرکتهای خارجی که روی تصمیمات و توافقاتشان اثرمی گذارند، آنها را جهت ایجاد چارچوبی مناسب ،منسجم کند.

3.   خصوصیات ملی :در شرایط بین المللی ممکن است بتوان با صحبت پیرامون زبان ، هویت ومیراث ملی کشور طرف گفتگو، توجه مذاکره کننده خارجی را جلب کرد. خصوصا که مذاکره کنندگان خارجی از سبکهای مختلفی برای استدلال کردن استفاده می کنند و بعضی گرایشهای فرهنگی نظیر نژادپرستی می توانندروی لحن توافقات اثر گذارند و یا ممکن است طرف خارجی به بخشهایی از توافق بیش از سایرموارد توجه کند. شیوه یا مدارکی که استفاده می شوند نیز می توانند به بی نتیجه بودن مذاکرات منجر شوند

4.   موانع فرهنگهای مختلط: این موانع می توانندشامل تضادهایی شوند که روی اصل مذاکره تاثیری نگذاشته اند. عواملی نظیر تصورات ،تشابهات فرهنگی و شرایط محیطی دفتر کارمی توانند به طور ناخودآگاه روی فرایند ارتباطات اثر گذارند. خطر برداشتهای ناصحیح از مسائل ایجاب می کند تا عوامل محیطی مختلف را به دقت تجزیه وتحلیل کنیم .

5.     مترجمان :در ترجمه ایده ها، افکار و مفاهیم اختلافهایی جزیی وجود دارد. تصورات ، آهنگ صدا، ریتم گفتگو و... همگی در ترجمه یک پیام باید موردتوجه قرار گیرند. با این حال ، این موارددائما در ترجمه اثر نمی گذارند. همچنین ممکن است در ترجمه نکته حساسی در توافق ،مترجمان با مشکل مواجه شوند. بعضی اوقات نیز، مذاکره کننده ممکن است سعی کند با تفکر یااندیشه ای که در فرهنگ طرف مقابل اصلا وجودندارد، ارتباط برقرار کند.پنج نکته ای که فیشر مطرح می کند، سکوی پرتابی برای دانشجویان و مشاوران از بعدتئوریک و عملی است . این روزها مذاکره ،مفهومی عمومی برای دوره های آموزشی است .آن را حتی به صورت شبیه سازی کامپیوتری درآورده اند که از تئوری بازیهای ریاضی برای تعیین انتخاب بهینه در مذاکره استفاده می کند. بااین حال اینها برای مذاکرات بین المللی که بین دیپلماتها، سیاستمداران یا نمایندگان تجاری انجام می شود روشهای مفیدی نیستند چرا که به تفاوتهای فرهنگی موجود بین کشورها توجه نمی کنند. برای مثال ، ارزشها و ذهنیتهای پذیرفته شده در خاور دور برای کشورهای دیگری که ارزشها و هنجارهای اجتماعی متفاوتی دارند،کاربردی ندارد. در مذاکرات بین المللی تصوری ازارزشهای عمومی و ذهنیتها نمی توان ساخت ، هربازیگری باید مطابق نقش خود به ایفای نقش بپردازد. توجه به تفاوتهای فرهنگی در مذاکرات بین المللی باعث پرهیز از تضادهای موجود نخواهد شد .

تعلیم و تربیت مدیران عمومی جهانی تجهیز مدیران با ذهنیتی جهانی وظیفه ای استراتژیک است که پیش روی مدیریت منابع انسانی در سازمانهای بین المللی نهاده شده است .تاثیر وتاثر فرهنگی از بین سایر مهارتها وویژگیهای مطلوب دیگر، در دوره جهانی شدن ،به صورتی فزاینده درآمده است . آموزش موفقیت آمیز رهبران آینده سازمانهای جهانی نیازمند تغییری سریع در افکار موجود پیرامون فرضیات پایه تکنیکهای پرورش نیروی انسانی است . تفکری جهانی ، مهارتهای رهبری جهانی ،توانایی هدایت تیمهای با فرهنگهای مختلط،انرژی و صبر به منظور حضور در شبکه جهانی ومهارتهایی برای تغییرات جهانی از ویژگیهای رهبران جهانی موفق در آینده اند. انتظارات ونیازهای جهانی شدن ، ازطریق آموزشهای رسمی و نگرشهای توسعه ای برآورده می شوند.مقامات دولتی استانی یا کشوری برای تجهیز خودشان جهت ایفای نقش در اقتصادجهانی چه می توانند بکنند؟ توسعه سازمانهای جهانی یا چندملیتی نیازمند مدیران کارآمدی است که نه تنها به صورت بین المللی قابلیت جابجایی دارند بلکه مدیرانی را می طلبد که درذهنشان نیز می توانند از طریق درک کاربردهای بین المللی کارشان از مرزهای ملی فراتر روند.چگونه می توان چنین توانایی را به بهترین شکل ممکن پرورش داد؟ بسیاری از سازمانها درجستجوی استفاده از انتخابهای بین المللی برای افراد و توسعه سازمانی هستند واغلب می کوشندتا با کمک تمرکز بر وظایف منابع انسانی "که قابل برنامه ریزی است " پیشرفت پرسنل در مبنایی جهانی را پیگیری کنند. بطورکلی مدیران تجاری ممکن است شانس بیشتری برای فعالیت کردن در فعالیتهای بین المللی داشته باشند. لذاممکن است این دسته از مدیران تجارب بین المللی بیشتری نسبت به مدیران دولتی داشته باشند. در این دوره جهانی شدن ، توسعه مشارکت جهانی در بخشهای عمومی یکی ازضروری ترین اولویتهای ملی در آستانه قرن بیست ویکم است .

گرتسن به تشریح موردی پرداخت که نامش را "شایستگی درون فرهنگی " نامید و سه بعدبرای آن قائل شد: شایستگی کارآمد، شایستگی رفتاری یا ارتباطی "توانایی برقراری ارتباط موثرکلامی و غیرکلامی با افراد کشور میزبان " وشایستگی ادراکی . به این شکل ، او به توانایی مدیران موفق در انجام وظایفشان به روشی کاملاادراکی اشاره می کند که نه تنها استفاده ازنمونه های ناهنجار یا دسته بندیهای ضعیف نیست ، بلکه گام برداشتن بسوی دنیا با روشی زیرکانه است . این حوزه روی تحصیل خارج ازمحدوده زندگی ، خصوصا در طول مدت پیش ازسفر تاکید می کند. با وجود این کاربرد استراتژیک تعلیم و تربیت در سایر مراحل چرخه پیشرفت بین المللی کمتر عمومیت دارد چرا که شوک فرهنگی بازگشت به موطن اصلی به همان اندازه یا بیش از ترک وطن تعجب آور است . در خلال مدت ترک موطن ، شغلی که باید جایگزین شود"اگر وجود داشته باشد" تغییر یافته است ومشاوران و همکاران جابجا خواهند شد واولویتهای استراتژیک تغییر خواهندکرد.سازمانها نیازمند ارائه آموزشهای مستمری هستند که مدیران را در خروج از کشور وبازگشت مجدد به آن با شرایط جدید تطبیق دهند. با گسترش تلاشهای دولتهای محلی ومرکزی درجهت ترغیب و جذب سرمایه یاسرمایه گذاران ، مواجهه با مسئولان دولتها وشرکتها بطور ملموسی افزایش یافته است . دولتهامجبور شده اند روشهای برخورد را بهبود بخشند،چرا که این مواجهه بین مقامات دولتی "دولتهای محلی و دولتهای مرکزی " بصورت روزانه انجام می شود. امروزه دولتها تحت لوای سازمان تجارت جهانی "WTO" و سازمان توسعه وهمکاری اقتصادی "OECD" وارد عرصه تجارت بین المللی می شوند. بعضی از این برخوردها قابل پیش بینی اند اما عاملی که موجب ایجاد مشکل می شود، میزان و نوع آمادگی پذیرش تعامل فرهنگی سایر ملل خارجی است .

 تحقیقی پیرامون توانائیهای فرهنگی نشان داد که توان ادراکی و تفکری ، تنها صفتهای مهم برای مدیربین المللی موفق که دور از موطن است ، نیست .بلک و مندنهال می گویند که ویژگی مهم دیگر،توانایی تعامل گسترده با ملیتهای کشور میزبان است . برای مثال با استفاده از قالب هوفستد، یک مدیر  فردگرا با بعد قدرت ضعیف ،وظیفه مداری و صبوری نسبت به عدم قطعیتها راکه قصد دارد در یک فرهنگ شرقی به افزایش جمع گرایی ، بعد قدرت بالا، انسان مداری واجتناب از عدم قطعیت بپردازد، درچنین شرایطی لازم است که تعلیم و تعلم گسترده وسخت گیرانه باشد.آموزش فرهنگ مختلط و تئوری یادگیری اجتماعی به تکمیل درک ، تنظیم و عملکرد بهترجهت توسعه مهارت فرهنگ مختلط کمک می کند.

 تئوری یادگیری اجتماعی ، طبق نظرآلبرت باندورا، تلاش می کند که چگونه آموختن ما را توضیح دهد. این نوع یادگیری به دو فرایندتقسیم می شود: "مدل سازی نمادین " که عبارتست از رفتارهایی مقلدانه از شنیده ها وخوانده هایی درباره خود و "مدل سازی مشارکتی " که عبارتست از حتی سخن گفتن یاتقلیدکردن کاری . به عبارت دیگر ما از طریق مشاهده و تجربه کردن می آموزیم .تغییرات پیشنهادشده در تحصیلات اموراداریجهانی شدن راههای جدیدی برای تفکر ارائه می کند. قطعیت قوانین و قابل پیش بینی بودن روابط، ازبین رفته است . امروزه ، جابجایی ،تفاسیر چندگانه و الگوسازی عوامل ، مبنایی برای درک و مفهوم بخشیدن به رویارویی فرهنگهای مختلط هستند. بازبودن ، تصویری ضروری برای قالب پست مدرن است. بعضی جهانی شدن یاقالب پست مدرن را به عنوان عامل منفی ومخرب می نگرند و گروهی دیگر آن را به عنوان تنها راه پیش رو می پندارند،

ویژگیهای کلیدی یک مرکز آموزش مدیریت جهانی عبارتند از:

مبنای فرهنگی : بخشی از نیازمندی دوره آموزشی مبنا قراردادن فرهنگی خاص است . این مهم از طریق این موارد قابل حصول است :تکمیل تحصیلات بین المللی ، تجربه سفرهای مهم ، سفرهای آموزشی توسط مرکز آموزشی به صورت سفرهایی با موضوع خاص یا به مناطقی خاص ، مصاحبه های مدیریتی ، تبادل دانشجو و غیره که برنامه ریزی شده باشند.

تمرکز بر مشکل : تعداد قابل توجهی ازدوره های متمرکز بر مشکلات پیشنهاد خواهندشد، بجای تمرکز بر مسائل ذهنی ، مشکلاتی نظیر: کیفیت خدمات ، بهبود سرویس به مشتریان ، کوچک سازی ، مهندسی مجدد و روابطبین المللی دول . در هر مورد، مشکلات را از یک سو با نگرشی جهانی و از سوی دیگر با نگرشی ملی باید موردتوجه قرار داد.

انعطاف پذیری در زمانبندی : به لحاظ تجارب کسب شده در اعطای مدارک آموزشی ،انعطاف پذیری بیشتری ایجاد خواهدشد. تعدادتجارب دانشگاهی خواسته شده از دانشجویان ،این انتظار را که حداکثر زمان تحصیل برای دوره فوق لیسانس مدیریت دولتی 4 سال است رامنعطف می کند.  اغلب دانشجویان بیش از اینکه فقط کار کلاسی انجام دهند، برنامه خود را خارج از مرکز آموزش و به صورت بین المللی خواهندگذراند.

چند زبانی : اغلب دانشجویان و استادان حداقل یک زبان دیگر را در طول دوره تحصیل خودمی آموزند. در اتخاذتصمیمات ، دانشجویان آشنابه چند زبان خارجی ، موفق ترند. علاوه بر اینکه ،بعضی از نشریات ادواری جاری به زبانی دیگر دردوره ارائه خواهندشد.

تیم سازی :تمرکز روی گروههای یادگیری تیمی به منظور توسعه مهارتهای مفید درسازمانهای جهانی ، تیم سازی با گروههای دانشجویی از فرهنگهای مختلف وایفای نقش دانشجویان خارجی به جای استادان در نقش متخصصان کشور به ابعاد فرهنگی مطالعات موردی غنا می بخشند.

تبادل استاد: دیدار مجدد استادان از کشورهای خارجی به منظور تحقیقات مشترک ، آموزش ومطالعات بین المللی موجب تقویت آنهامی شود.

توسعه کتابها: مواد آموزشی "نظیر کتاب ،مطالعه موردی ، کتابهای تمرین و سایر وسائل سمعی - بصری مورداستفاده " باید بانگرش فرهنگ مختلط موردتوجه قرار گیرند.

 در حوزه مدیریت عمومی بین المللی ، تئوریهای استنتاجی وجود ندارند و اغلب چیزهایی که به عنوان تئوری نامیده شده اند، توصیفی از سازمانهای بین المللی و فعالیتهای آنها یا مواردی مبتنی برتجارب سرهم بندی شده هستند.مرحله پیش الگویی ، توصیفی است اززیربخش جدیدی در مدیریت منابع انسانی بافرهنگ مختلط در بخش عمومی . این تعاملات در شرایطی درگیر بامشاغل گوناگون ایجاد می شوند نظیر: سفرهای تجاری کوتاه مدت خارجی و یا انتقال به خارج برای بلندمدت و یا حتی کار در یک سازمان . باوجود این ، تعاملات مرتبط به کار با فرهنگ مختلط همیشه هم موفق نیستند. زمانی که هزینه بالقوه شکست بالاست ، تعاملات ناموفق به صورت بحرانی درمی آیند.آموزش با فرهنگ مختلط به معنی فراهم کردن تسهیلات کارآمد برای تعاملات فرهنگی مختلف هستند. با وجود توافقات عمومی برای استفاده از آموزش فرهنگ مختلط، استفاده از آن در سازمانهای عمومی گسترش نیافته است . به این ترتیب به نظر می رسد که بیشترین اهمیت مربوط به تلاش به منظور توسعه زمینه فکری برای یک برنامه آموزشی با فرهنگ مختلط باتاکید بر توسعه و جهانی شدن مدیریت منابع انسانی است .برای جهانی شدن متخصصان ، دانش استراتژی هم در سطح محل کار و هم در مراکزآموزشی نیاز است . مقاومت اولیه در مقابل پذیرش و درک وابستگی فرهنگی بسیاری ازاقدامات مدیریت منابع انسانی ، بیش از وسایل آموزشی باید توسعه یابد "برای مثال در چه حوزه ای گوناگونی مشتری ، هنجارها و ارزشهای قابل پذیرش وجود دارد و کجا باید استراتژی فرهنگی ارتقا یابد؟". صرف نظر از بیان مفاهیم گوناگون فرهنگی با نگرش تندرو، کتابهای موجود مبنایی ضعیف برای جهانی شدن وتوسعه منابع انسانی ارائه می کند. تشخیص بین الزامات قانونی فرهنگ و تلاش به منظور اجتناب از اتخاذ تصمیمات دشوار، آزمونی مهم است .این مهم به بیان تفاوت بین آنچه ضرورت انجام شدن را دارد و چگونگی انجام دادن آن می پردازد.همچنین ضرورت آموزش گروه تازه ای ازمتخصصان منابع انسانی با نگرش جهانی وجوددارد. مدیران منابع انسانی باتجربه آشنایی با یک فرهنگ و آنهایی که در امور بین المللی با ما یک ملیت آشنا هستند در این بین بیشتر محدودشده اند. این چنین وضعیتی باید تغییر یابد. باوجود این اگر پرسنل در موقعیت کنونی ، فاقدمهارتها و تجارب بین المللی باشند، راه حلهای ساختاری نظیر استقرار منطقه ای منابع انسانی یاافزودن مسئولیتهای جهانی به وظایف منابع انسانی ، مناسب نیست . بنابراین ، آموختن وتربیت نسل جدیدی از متخصصان منابع انسانی در سطح بین المللی ، یکی از اصلی ترین چالشهای فراروی مدیریت منابع انسانی کنونی است . به علاوه ، لازم است تمام سطوح دولتی ازتغییرات موردنیاز در سیستم های آموزشی وهمکاری جهت ارائه مبالغ ضروری برای این تغییرات آگاه باشند .

نگاهی به فرآیند جهانی سازی

همه در تلاش اند تا در ساختار جهانی سازی به سهم خودشان برسند اما عمده ترین قدرتی که در پشت جریان جهانی سازی ایستاده و در تلاش برای «اداره کامل جهان» است آمریکا می باشد. طرحی هم که تئوری پردازان ایالات متحده برای رسیدن به این هدف دنبال می کنند طرح تازه ای نیست، همان طرح رقابت با دنیای شرق، پس از جنگ دوم جهانی در تصاحب منابع قدرت و ثروت است یعنی اعمال سیاستهایی در ساماندهی نهادهایی که می تواند در خدمت این استراتژی قرار گیرد.

 نهادهای مورد نظر در این طرح عبارتند از ساختار بانک جهانی برای ابعاد پولی- مالی، ساختار ناتو برای ابعاد نظامی، ساختار سازمان ملل برای ابعاد سیاسی و نهایتاً ساختار سازمان گات برای ابعاد اقتصادی. همه اینها در دوره جنگ سرد و وجود شوروی جواب داده و حال که آمریکا شرایط را تک قطبی کرده، رهبران تمدن آمریکایی امید بیشتری به نتیجه بخش بودن این طرح برای رسیدن به مقصود که همانا حکومت بر دهکده کوچک جهانی است دارند. آنها در راستای تدوین استراتژی دقیق به منظور رسیدن به هدف مزبور دو موضوع که از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده است را مورد توجه قرار داده اند :

موضوع اول تئوری سازی و نظریه پردازی پیرامون ابعاد مدیریت جهانی سازی بوده که در این میان بحث اقتصاد که مهمترین محور در جریان جهانی سازی است در رأس قرار گرفته و اتفاقا اقتصاد سیر اصلی اش را در همان مرحله روند طبیعی جهانی شدن طی کرده و در این مقطع بیشترین تلاش آمریکائیها برای استفاده از سازمان گات و سازمانهای اقتصادی دیگر وابسته به سازمان ملل است تا بتوانند از زمینه های موجود در حوزه اقتصاد بهره برداری سیاسی بنمایند .

 در حوزه فرهنگ هم دقیقا به همینگونه بوده و بار اصلی بر دوش سازمانهائی همچون یونیسف و یونسکو یا جوایز نوبل و اسکار و ... می باشد ، که اوج آن را می توان در مسأله سینما مشاهده نمود . موضوع دوم بحث ساختار نظم است . لازمه استفاده بهینه از تمامی حوزه ها برای رسیدن به نتیجه کامل ایجاد ساختاری فراتر از دولت ملتها و قدرت کشورها است . به عبارتی ایجاد نظمی سیاسی با توان رهبری جهانی . تئوریسین های نظم نوین به این موضوع توجه داشته اند که ایجاد چنین ساختار نظم نیاز به یک محوریت دارد . برای ساخت این محور توجه اساسی شان بر نظریاتی همچون نخبگان و نخبه پروری در دیدگاه جامعه شناسانه پارتو ، دیدگاه هژمونی جهانی در نظریات گرام شی ، نظریه بازار آزاد در عقاید آدام اسمیت و ... قرار گرفت و سرانجام با توجه به زمینه های موجود در بسیاری از نقاط جهان و شرایطی که خود غرب در آن قرار داشت تمرکز اساسی بر «دموکراسی» صورت پذیرفت .

 و اما دموکراسی ؛ در سطح بین الملل دو تعبیر و برداشت عمومی و کلان پذیرفته شده راجع به دموکراسی وجود دارد : دیدگاه نخست قائل به آن است که دموکراسی یک سیستم محض فرمانروایی و یک نظام ویژه حکومتی است که هیچ آرمان و فلسفه ای ندارد . به عبارتی فقط ابزار و وسیله حکومت داری است که می تواند با تمام ذوق و سلیقه های جامعه بشری خود را سازگار نماید . بدیهی است اگر این تعبیر ملاک قرار گیرد به یکی از موانع جدی جهانی سازی مبدل خواهد شد پس نمی توانست کارآیی داشته باشد لذا تعبیر دوم مورد توجه نظریه پردازان آمریکایی قرار گرفت . تعبیری که معتقد است دموکراسی یک فلسفه اجتماعی است .

 یک آئین زندگی دارای آرمانها و ارزشهای زندگی بشری که بر پایه ایدئولوژی مشخص ( همان لیبرالیسم ) بایستی ملاک عمل جوامع واقع شود . شکی نیست که تأکید و ترویج این دیدگاه در تعارض شدید با جوامع و حکومتهایی است که خود دارای فلسفه اجتماعی ، آرمان سیاسی و شیوه های خاص و فلسفه زندگی اجتماعی اند ، تا حدی که می تواند به تقابل حاکمیتها و تمدنها بیانجامد ( چیزی که اکنون شواهد و مصادیق متعددی از آن را می بینیم ) . مشکل فرا روی استراتژیستهای آمریکایی محدود به حوزه تدوین و طراحی نبود و در مرحله اجرا هم با چالش مواجه است ؛ آیا می شود دموکراسی را ( در هر کدام از دو قالب بالا ) به تمام جوامع بشری تعمیم داد ؟ طیفهای مختلف از سیاستمداران و نخبگان اجتماعی پاسخهای مختلفی به این سؤال دادند که مجموع این مباحث ، «اشکالات اساسی دموکراسی» را آشکار ساخت.

 این اشکالات به قرار ذیل اند :

1 - روشی که دموکراسی اعمال می کند یک شرایط تحقق دارد و یک ابزار تحقق . شرایط آن تابع ویژگیها و خصوصیات مربوط به جوامع است و ابزار ، مکانیزمهای تحقق دموکراسی است که همان رأی اکثریت می باشد ، سیستم نمایندگی در سهیم کردن همه در قدرت سیاسی . طبق تعاریف روح اصلی دموکراسی مشارکت است اما قاعده ای که اعمال می شود قاعده پنجاه ، پنجاه است و نتیجه آن نفی و نادیده گرفتن بخش عظیمی از جامعه است لذا وقتی این ابزار و مکانیزم به اجراء در بیاید کاملا متضاد با روح اصلی دموکراسی می باشد .

2 - وقتی محوریت در تمام جوامع دموکراسی باشد همه احزاب یک حرف را خواهند زد و هیچ حرف نویی ندارند لذا دچار تکرار و یکنواختی می شوند که این تکرار زدگی نسبت به سیستم دموکراسی ایجاد می کند . از سوی دیگر خمیرمایه دموکراسی رقابت است و این در تناقض و تضاد با آن تکرار و یکنواختی است . ضمن آنکه در این حالت رؤسای احزاب به حد یک مدیر عامل تنزل می یابند .

 3 - برخی دیگر بر پایه «نظریه مالتوس» ایرادی را وارد کردند . مالتوس می گوید «رشد بشر هندسی است و رشد منابع ریاضی است» . بر اساس این نظریه زمانی می رسد که رشد غیر قابل کنترل جمعیت در برابر منابع حیاتی محدود ، جوامع را به سقف قدرت تأمین مایحتاج اولیه زندگی می رساند در نتیجه انسانها به گرگ یکدیگر تبدیل می شوند و در این صورت نه تنها دموکراسی که هیچ ایدئولوژی دیگر نمی تواند ملتها را با هم آشتی داده و زمینه اعمال مکانیزمهای دموکراسی را فراهم آورد .

 4 - سرعت پیشرفت تکنولوژی در تمدن توسعه یافته امروز باعث می شود که علم بهره گیری از تکنولوژی جدید متناسب با خود ابزارهای تکنولوژیکی به جامعه تعلیم داده نشود لذا استفاده از ابزارهای تکنولوژیک مختص به کسانی می شود که می توانند در این حوزه وقت و سرمایه گذاشته و مسلط شوند در نتیجه تکنولوژی اختصاصی شده و سرانجام آن اختلاف طبقاتی است ، یعنی ایجاد و رو در رو قرار گرفتن دو طبقه «عالمان دارا» و «جاهلان نادار» . این اختلاف طبقاتی رابطه سلطه گری ایجاد می کند که این هم ناقض دموکراسی است .

5 – بالفرض هم که بنا بر آموزش علم قرار گیرد مشکل بزرگتری خود را نشان می دهد ؛ ابزارهای تکنولوژیکی این جریان آموزش را یکسویه می کند ، به این معنا که صاحبان قدرت که سرمایه گذاران و متولیان مراکز آموزشی هستند نوع آموزش را القائی می کنند در نتیجه این آموزش متناسب با نیازهای جامعه نبوده و در نهایت باعث می شود مدیریت در اختیار یک عده خاص قرار گیرد .

 این اشکال آخر درست همان چیزی بود که به کار مدعیان اداره کامل جهان و جریان گلوبال گاورنانس برای ایجاد سلطه بر منابع قدرت در دنیا می آمد ، پس همین را دستمایه تئوری پردازی های بعدی خویش قرار دادند . حجم گسترده تئوری پردازی ، نظریه سازی ، تألیف ، تحقیق و تبلیغ پیرامون گستره تدبیر جهانی و نحوه اعمال سیاستها انجام پذیرفت اما همزمان توسط همان جریان طراح ، احساس خطرهایی شد مبنی بر اینکه «تحولات و اتفاقات گذشته را می توان تحلیل و تبیین کرد اما تبیین آینده کار چندان راحت و آسانی نیست» . بطور مثال «الوین تافلر» در نظریه ی «موج سوم» خود ، پس از مباحث مشروح و مفصل راجع به روند گذار از دوره دوم تمدن ( تمدن صنعتی یا به عبارتی تمدن سخت افزاری ) به دوره سوم تمدن ( تمدن الکترونیک یا به عبارتی تمدن نرم افزاری ) نخبگان و تئوری سازان را با این سؤال مهم رو به رو ساخت که آیا می شود پیش بینی کرد این موج الکترونیک در اختیار چه کسی قرار گیرد؟ و یا «ساموئل هانتینگتون» در فرضیه ی «برخورد تمدنها» با شرح و بسط کامل راجع به ریشه ی تمدنها ، ظهور و افول آنها و آینده­ی مفروض برای تمدنهای مطرح موجود ، دنیا را با این احتمال مواجه کرد که درگیری در خطوط گسل و مرزهای خونین تمدنها مانع یکدست شدن بشر گردیده و در نتیجه باعث عدم امکان حاکمیت لیبرالیسم می شود . ( این دو نظریه جای بحث مشروحتر و در مبحث دیگری را دارد . )

منابع:

1.        رابرتسون، رونالد - جهانی شدن تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی - ترجمه کمال پولادی - نشر ثالث

2.       شولت، یان آرت- نگاهی موشکافانه به پدیده جهانی شدن- ترجمه مسعود کرباسیان- انتشارات علمی و فرهنگی

3.      طالبی ،‌ فضل ا... ،‌طراحی وتبیین نظام نگهدار ی مدیران در وزارت جهاد کشاورزی ، پایان نامه فوق لیسانس ،‌ دانشکده مدیریت دانشگاه تهران

4.       دسلر ،‌ گری ،‌مبانی مدیریت ، ترجمه داود مدنی ، تهران ، انتشارات پیشبرد

5.       سید جوادین ،‌سید رضا ، برنامه ریزی نیروی انسانی ، تهران ، دانشکده مدیریت دانشگاه تهران

6.       طوسی ، محمد علی ، اصول ارتقاء بهره وری در واحدهای صنعتی ،‌ماهنامه تدبیر،‌ شماره 37

7.      جزنی ،‌ نسرین ، مدیریت منابع انسانی ،‌تهران ، انتشارات نی

8.       طالبی ،‌ فضل ا... ،‌نظام مدیریت منابع انسانی ،‌نشریه مدیریت و توسعه

9.       شیمون ال ، دولان و رندال اس . شولر ، مدیریت امور کارکنان و منابع انسانی ، ترجمه دکتر محمد علی طوسی و دکتر محمد صائبی ، تهران : مرکز آموزش مدیریت دولتی

10.     دیمایی ، ماساکی ، روشهای بهبود مستمر ، ترجمه حیدر امیریان ، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران

11.     زمردیان ، اصغر ، مدیریت جامع ، موسسه مطالعات و برنامه ریزی سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران

12.    دراکر ، پیتر . چالشهای مدیریت در سده 21 ، محمود طلوع/ مترجم ، تهران انتشارات رسا

13.    دراکر ، پیتر . مدیریت آینده : دهه 1990 و پس از آن ، عبد الرضا رضایی نژاد / مترجم ، تهران انتشارات رسا

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد